برخي از زبانهاي لاتين از جمله انگليسي، فـرانسـه، آلماني، اسپانيايي و پرتقالي و برخي از زبانهاي شرقي از جمله تركي، عربي، فارسي، بنا به شرايط تاريخي و تحول قلمرو زباني آنها، در گسترة جهان پراكنده شده اند. در مورد گسترش زبانهاي اروپايي كه بـدان ها اشـاره  شدگستردگي آنها را مي توان ناشي از توسعه امپراطوريهايي دانست كه بر اثر توسعه مستعمرات خود در ماوراءبحار به خارج از محل اوليه نشو و نماي تمدن و جايگاه فرهنگي اصلي آن زبان، منتشر شده اند. اگر امروز، در برخي از كشورهاي آفريقايي و آمريكاي لاتين، زبانهاي انگليسي، پرتقالي، اسپانيايي،  آلماني و فرانسه، زبانهاي رسمي اين كشورها شده  است، بدان جهت  است كه آنان  زماني  در سيـــطرة استعمــاري دولتهاي مادر بوده اند.

زبانهاي تركي نيز در اثر هجوم اقوام مغول و ترك و تاتار، از مركز آسيا به ساير نقاط آسيا و اروپا گسترش يافت و اقوام مهاجم در سرزمين هايي استقرار يافتند و بر آن مسلط شدند كه بدانان تعلق نداشت. از جمله، سلجوقيان (سلاجقه) كه به روم شرقي (آناطولي كنوني) رفتند و در قرن 13 ميلادي به بعد، اين سرزمين را اشغال و خود بر ويرانه هاي اين امپراطوري قدرتمند و وسيع عثماني را پديد آورند. اكنون آنان با توسعه انديشه هاي باطل خود مي خواهند جهان ترك را رهبري كنند.

زبان عربي كه خاستگاه آن شبه جزيره عربستان بود، با انتشار دين انسان ساز اسلام، در برخي قلمروهاي پيراموني شبه جزيره با شمشير و در برخي نقاط ديگر از جمله شرق آسيا و شمال آفريقا با تبليغ و تبشير توسعه يافت. امروزه جهان عرب در دو قاره آسيا و آفريقا گسترده شده است و قلمرو به هم پيوسته اي را تشكيل مي دهد.

زبان فارسي به عنوان زبان ادبي و مكتوب، از همه اين زبانها غني تر و بنا به نتايج پژوهش شرق شناسان، تنها زبان قدرتمندي است كه ارتباط خود را با گذشته  تاريخي خويش حفظ كرده و تا امروز ادامه داده است. اين زبان، برخلاف ديگر زبانهايي كه برشمرده شد، زبان استعماري نبود و با وجود امپراطوري عظيم هخامنشي، زبان هاي ملل تشكيل دهنه آن هر يك توانستند به حيات خود ادامه دهند. اكنون قلمروي كه فارسي زبانها در آن گسترده شده اند، سرزمين آبا و اجدادي آنها است كه برخلاف موارد ديگري كه بدان اشاره رفت، در درون كشورهاي مجزايي واقع شده اند كه با يكديگر ارتباط و پيوستگي جغرافيايي دارند كه شامل ايران، افغانستان و تاجيكستان است. سه كشوري كه در طي زمان با فراز و نشيب تاريخ و حوادث بي شمار، از هم فاصله گرفتند و در آنها رژيم هاي سياسي متفاوتي به وجود آمد كه ارتباط مردم هر سه كشور با يكديگر را به گونه اي ديگر رقم زد.

نام ايران سه معناي گوناگون را پديد مي آورد. نخست ايران سرزمين آريائيان است كه يك قلمرو فرهنگي است و به گستره اي جغرافيايي گفته مي شود كه در آنجا، مردم به زبان فارسي سخن مي گويند، آداب، سنن، آئين ها و باورهاشان يكي است. اين گستره را ايران زمين مي ناميم. ديگر اينكه ايران نام واحدي جغرافيايي است كه فلات ايران را تشكيل مي دهد. اين فلات از غرب به فلات آناطولي و جلگه بين النهرين محدود مي شود و از شرق به رود سند. از شمال كوههاي كپه داغ و درياي خزر آن را در برمي گيرند و از جنوب به خليج هميشه فارس و درياي عمان محدود مي شود. سوم اين كه ايران نام واحدي سياسي در جغرافياي سياسي جهان است كه كشوري با حكومت جمهوري اسلامي را در چارچوب مرزهاي دولتي تشكيل مي دهد.

آنچه ما را با ديگر فارسي زبانان كه در شرق كشور جمهوري اسلامي ايران واقع اند بهم مي تواند پيوند دهد، سؤالي است كه ذهن روشنفكران، بزرگان، مشاهير و مردم عادي هر سه كشور فارسي زبان را بخود مشغول داشته است. پرسش اصلي اين است كه آيا امكان همگرايي بين اين سه كشور وجود دارد؟

اگر وجود دارد آيا تاكنون اقدامي از سوي دولتهاي آنان صورت گرفته است؟ اگر صورت گرفته است اين اقدامات كدام است؟ و اگر صورت نگرفته چرا و چگونه مي توان آن را عملي كرد. توانهاي سه كشور براي ايجاد همگرايي كدامند؟

لولا رئيس جمهور برزيل در ديداري كه در اواسط سال گذشته مسيحي از يكي از كشورهاي شرق آفريقا (احتمالاً آنگولا) داشتند، اظهار داشتند كه دو كشور داراي ميراث مشترك زباني هستند و لازم است روابط نزديكتر و گسترده تري داشته باشند. زبان مورد اشاره كه زبان مشترك دو كشور است، زبان پرتغالي است و همه مي دانند كه زبان استعمارگران پرتغالي كه به هر دو كشور در دو سوي شرق و غرب اقيانوس اطلس تحميل شده است. آيا زبان فارسي كه مردم هر سه كشور بدان تكلم مي كنند و غني ترين و زيباترين زبان زندة جهان است، نمي تواند عامل همگرايي سه كشور ايران، افغانستان و تاجيكستان باشد؟

زبان فارسي با ميراث فرهنگي غني خود كه به زبان مردم، دين، فرهنگ، علم و سياست تبديل شده است، توانايي هاي بسياري دارد كه هنوز از آن بهره كافي گرفته نمي شود. اين عنصر وحدت بخش در كنار عناصر ايراني جهان ايراني در گسترة ايران زمين مي تواند همه ما مردمان سه كشور دوست را بهم نزديك كند.

جهاني كه يك زبان استعماري مي تواند موجبات نزديكي دو كشور آمريكاي لاتين و آفريقا باشد، چرا زبان و فرهنگ ايراني نتواند ما را بهم نزديكتر كند.

پس از فتح سرزمين هاي آسياي جنوبي و آفريقايي شمالي توسط سپاهيان اسلام، آيين ها، مراسم، اعياد، سنن و فرهنگ ملل مفتوحه بدليل مغايرت آنان با شعائر، باورها و آيين هاي مقدس اسلامي، از بين رفتند. حتي در بسياري از سرزمين هاي مفتوحه زبان مردم نيز به عربي تغيير يافت (براي نمونه مردم مسلمان شمال آفريقا از جمله مصر) بسياري از فرهنگها از بين رفتند و فرهنگ اسلام جايگزين شد (نمونه مصر باستان). اما در ايران و ايران زمين اسلام نه تنها پذيرفته شد، بلكه با فرهنگ ايراني در آميخت و فرهنگ و تمدني نوو بادوام به نام تمدن ايراني اسلامي پديد آورد و زبان فارسي و سنن و آداب و رسوم ايراني پابرجا مانده چرا؟ براي اينكه ايران هميشه سرزميني وحداني بود. آيين هايي هم چون نوروز، جشن مهرگان و ... به جهت اينكه در همة آنان پرستش يزدان و شكر نعمت هاي ايزدي نهفته شده بود، با روح آيين مقدس اسلام هماهنگ بود. بنابراين با اين عناصر فرهنگي قومي ايراني كه از غرب چين تا شبه جزيره آناطولي، از بين النهرين تا شمال شبه قاره هند كه نوروز باستاني و آيين هاي ايراني را جشن مي گيرند و در افغانستان و ايران و تاجيكستان، همه مردم اين سنت ها را در كار آموزهاي اسلامي براي فرد به عنوان آيين هاي فرهنگي برپا مي دارند و بنا به توصيه هاي امامان معصوم عليهماالسلام،  نوروز جشن اسلامي است، مي تواند ما ملت هاي همسايه را بهم نزديك و نزديك تر سازد.

از بعد فرهنگي كتابت و انتشارات مي تواند اين سه كشور را بهم نزديك سازد. در اين راه يك معضل اساسي وجود دارد و آن عدم هماهنگي نوشتاري برادران تاجيك با ايرانيان و افغانها است، زيرا در دوره توسعه زبان ادبي، اين كشور تحت سيطرة 70 سالة شوروي بود و زبان نياكان خود را با الفباي مهاجمان روس توسعه داد. اكنون بايد اراده اي قوي در تغيير ساختار الفباي تاجيكستان انديشيده شود تا آنها بتوانند از منابع سرشار و ميراث گرانبهاي زبان فارسي بهره گيرند. اگرچه فرهنگستان زبان و ادب پارسي سعي وافر در اين راه دارد، ولي همت دولت ها و نهادهاي مدني و مردمي بايد در اين راه همداستان شوند. ايران به عنوان ثروتمندترين كشور اين قلمرو، بايستي منابع مالي قابل توجهي براي اين منظور اختصاص دهد و در داخل تاجيكستان اين ارادة تغيير خط نوشتاري و پيوستن به زبان نياكان بايد تقويت شود تا سه كشور بتوانند از آثار مكتوب پاسداري كنند و  ميراث  مشترك خود را گسترش دهند.

در افغانستان نيز اگرچه ارادة جمعي براي پيوستن به اين سازوكارها وجود دارد ولي برخي محافل از جمله پشتوانه هاي افراطي با اين انديشه سر ناسازگاري دارند، اگرچه خود زبان ايراني شرقي دارند و بايد در راستاي حفظ و حراست از زبان خود نيز به اين جريان بپيوندند.

از بعد ديگر، تواناييهاي سه كشور براي پيوستن به يك همگرايي منطقه اي بسيار است ولي اين توانايي ها به اندازه كافي بكار گرفته نمي شود. ايران جزو چند كشور بزرگ و ثروتمند نفتي جهان است و توانايي تأمين انرژي قلمرو مورد نظر را در طي دهه هاي آينده داراست. جمعيت قلمرو مورد بحث حدود 100 ميليون نفر (ايران 68 ميليون، افغانستان 30 ميليون و تاجيكستان 7 ميليون آمار برآورد سال 2005) برآورد مي شود. اين جمعيت خود عامل ثروت است. هر سه كشور پيوستگي جغرافيايي دارند. از ايران مي توان به افغانستان و از آنجا با تاجيكستان ارتباط برقرار كرد. تاجيكستان جنوبي ترين نقطه آسياي مركزي است. ارتباط اين حوزه از طريق تاجيكستان افغانستان ايران مي تواند با جهان خارج برقرار گردد. ما مي توانيم راه ابريشم جديدي از اقيانوس هند و درياي عمان خليج فارس به آسياي مركزي و قلب آسيا فراهم آوريم. حلقه اتصال ايران با تاجيكستان افغانستان است. تاكنون در اين باره انديشة بايسته اي گسترش نيافته و دولتهاي اين قلمرو كمتر به آن توجه كرده اند. جنگهاي شوروي با افغانستان، سپس طالبان و بعد نيروهاي اشغالگر آمريكايي، مانع تحقق اين امر شد و فرصتهاي بسياري براي ملل دوست و همسايه از دست رفت. اكنون زمان آن رسيده است كه از فرصتهاي باقي مانده كه به سرعت سپري مي شوند، استفاده كنيم. هر قدر كه در روند انديشه پيوستن به سازوكارهاي منطقه گرايي و همكاريهاي منطقه اي و همگرايي كوتاهي شود، جبران سخت تر، دشوارتر و طولاني تر خواهد بود و نسلهاي آينده از خويش خواهند پرسيد كه چرا پدران آنها با وجود مشتركات فرهنگي و تاريخي نتوانستند از ميراث گذشته خود پاسداري و آنرا باورتر و پوياتر و بالنده تر به آنان تحويل دهند. رمز پايداري ملتها پاسداري از هويت و فرهنگ آنان است.

اكنون در جهاني كه انديشه جهاني شدن در راه است و سرزمين ها را درمي نوردد، باز هم فرهنگها و خرده فرهنگ ها علاقه مندند خود را حفظ كنند و پايدار بمانند. اين پديده حفظ هويت و فرهنگ، حتي در جوامع صنعتي پيشرفته نيز به شدت از سوي مردم دنبال مي شود و اعتراضات مردمي در برابر جهاني شدن و تجارت جهاني، روزبروز گسترده مي شود.

هر سه كشور از نظر ساختارهاي نظام بين الملل، در يك سازمان همكاري هاي منطقه اي به نام اكو (سازمان همكاريهاي اقتصادي عضو هستند. اين سازمان برخلاف ديگر سازمانهاي همكاريهاي منطقه اي از جمله آسه آن و يا اتحاديه اروپا نتوانسته است در تأمين اهداف اوليه خود براي توسعه روابط اقتصادي بين كشورهاي عضو، موفق شود. اين سازمان كه داراي 10 عضو است، به دليل نبود وحدت و يگانگي در ساختارهاي سياسي و اقتصادي و به ويژه مشكلات ناشي از عدم هماهنگي نظامهاي سياسي موجود در آنها، به همگرايي كشورهاي عضو كمكي نكرده است.

با وجودي كه از نظر زيرساختها و جغرافيا، كشورهاي عضو مي توانستند با بهره گيري از توانهاي يكديگر نسبت به رشد و توسعه اقتصادهاي خود كمك كند، ولي نبود انديشة همگرايي در آنان و نگاه آنان به خارج از محدوده و مرزهاي فرهنگي و جغرافيايي خود، سبب عدم تكوين همگرايي در سازمان شده است. تركيه با نگاه اروپايي خود، از مرزهاي شمال غربي سازمان فاصله گرفته است. پاكستان در نگاه به جنوب، به ماوراءبحار مي انديشيد و هنوز در جرگه كشورهاي مشترك المنافع سير مي كند. كشورهاي آسياي مركزي نيز با اعلام بيطرفي تركمنستان، از نگاه به جنوب و به سوي قلب سازمان بازمانده اند و هر كدام با فرهنگ خود، با يكديگر سر ناسازگاري دارند. عامل بيروني نيز ترتيبات نظام جهاني است كه ايالات متحده رقم مي زند. بدين سان، تنها سه كشور ايران، افغانستان و تاجيكستان از نظر تمدني به هم نزديكند، اگرچه از نظر مذهبي با هم تفاوت دارند و دو جهان شيعه و سني را شكل مي دهند.


افغانستان و نقش آن در همگرايي سه كشور

با توجه به اين كه ارتباط ايران با تاجيكستان در آسياي مركزي، عمدتاً از طريق خاك تركمنستان (كه سرتاسر مرزهاي شمال غربي ايران در شرق درياي خزر، با آسياي مركزي را شامل مي شود) صورت مي گيرد، به جهت ساختار سياسي و اقتصادي اين كشور، امكان برقراري ارتباط آسان با تاجيكستان از طريق جاده اي و ريلي فراهم نشده است. افزون بر آن، پس از تركمنستان، قلمرو ازبكستان نيز سد راه پيوند ايران با تاجيكستان است. اگر جمعيت ايراني تبار ايالتهاي سمرقند، بخارا و خوارزم ازبكستان نيز در نظر گرفته شود، در آن صورت بروز موانع براي ارتباط سهل و آسان ايران با تاجيكستان از طريق تركمنستان آشكار مي شود. اگرچه مرو واقع در جمهوري تركمنستان، ايراني ترين ولايت منطقه بود، اما اكنون حتي نام آن را دگرگون كرده و  ماري ناميده اند.

افغانستان گزينه اي بسيار مناسب براي پيوند و همگرايي قلمرو موردنظر است. افغانستان در بين ايران و تاجيكستان قرار گرفته است. از شرق با پاكستان، از غرب با ايران، از شمال غرب با تركمنستان، از شمال با ازبكستان و تاجيكستان و از شمال غربي با چين و از جنوب نيز با پاكستان هم مرز است. بنابراين پيوند دهنده جهان ايراني با جهان ترك است. افغانستان با سه كشور آسياي مركزي و ايران فقط با يك كشور از اين منطقه همسايه است.

افغانستان در بازي بزرگ قرن نوزدهم، منطقه اي حايل بين قلمرو امپراطوري بريتانيا و امپراطوري روسيه تزاري بود اما در قرن بيست و يكم و در دوره بازي بزرگ جديد، ايالات متحده آمريكا با روسيه، و انديشة خاورميانة بزرگ،  به مركز ثقل و تلاقي دالانهاي ارتباطي اوراسياي مركزي به جنوب تبديل شده و حالت لولايي دارد. موقعيت جغرافيايي افغانستان، برخلاف موقع رياضي آن بسيار مهم است. به شرط آنكه حكومت افغانستان از اين شرايط بهره گيرد. چيزي كه ما در اين كمتر توانستيم از موقعيت بسيار ممتاز خود بهره گيريم. در اين عرصه بازيگراني حضور دارند كه بدنبال منافع خويش اند


هند

اين بازيگر مي خواهد با استفاده از اين فرصت و برقراري ارتباط با افغانستان، پاكستان را كنار بزند و به آسياي مركزي، متحد دورة شوروي خود نزديك شود و مسأله كشمير را در كنار مسائل اقتصادي، به نفع خود تغييير دهد. اما، ارتباط زميني مستقيمي با افغانستان ندارد و پاكستان، حايل بين اين دو است. به همين سبب هندوستان در ابتكاردالان ترانزيتي شمال جنوب، در كنار ايران و روسيه قرار گرفته و بدين ترتيب با استفاه از امتيازات اين دالان گذر از قلمرو ايران، اين ارتباط را برقرار خواهد شد. هنديها از اين طريق به بازيگر جديد و قدرتمندي در منطقه تبديل خواهند شد كه به جز پاكستان، با بقيه مجموعه به ويژه با ايران ارتباط گسترده اقتصادي دارند.


پاكستان

پاكستان با حضور در افغانستان، منافع بسياري به دست مي آورد. منطقه مورد منازعه پشتونستان را مديريت مي كند، راههاي انتقال خطوط لوله نفت و گاز آسياي مركزي را به سوي خود و به آبهاي آزاد هدايت كرده و منافع بسياري به دست مي آورد. افزون بر آن، با چين ارتباط برقرار مي كند و از بازار سنتي افغانستان بهره مي گيرد. كشمير را كنترل و اردة خود را بر منطقه تحميل مي كند. پاكستان با وجود عضويت در اكو، هيچگاه نخواسته و نتوانسته نقش مثبتي در منطقه و در سازمان اكو بازي كند و بيشتر به عنوان يك عضو منزوي ايفاي نقش كرده است. پاكستان هم در ايران و هم در افغانستان، به جهت كوشش در تداوم بحران طالبانيسم در افغانستان، چهره مثبتي ندارد.


روسيه

روسيه به عنوان ابرقدرت منطقه اي، بازماندة ابرقدرت دوم جهاني، مي تواند در راستاي تأمين اهداف همگرايي بين كشورهاي فارسي زبان نقش مثبتي ايفا نمايد. روابط نزديك روسيه با ايران و تاجيكستان و داشتن نگرانيها و منافع مشترك با ايران، تاجيكستان و بعضاً افغانستان، تمايل دارد تا در برقراري نظامهاي منطقه اي فعاليت كند و از انزواي ژئوپليتيكي كه آمريكا بر اين كشور و منطقه تحميل مي كند، رهايي يابد. هم روسيه و هم سه كشور فارسي زبان داراي پتانسيلهايي براي اقتصادهاي مكمل هستند. هر سه كشور مي توانند از فناوريهاي روسي بهره گيرند و روسيه مي تواند از نيروي كار ارزان هر سه كشور بهره برداري كرده و بسياري از كالاهاي مصرفي از جمله صنايع سبك و محصولات كشاورزي جهان ايراني را به بازارهاي خود وارد كند.


كشورهاي آسياي مركزي

برقراري ارتباط با جنوب، اين كشورها مي توانند از انزواي جغرافيايي خارج شوند. تاجيكستان و ازبكستان از طريق افغانستان با ايران و جهان آزاد ارتباط برقرار مي كنند. آنگاه تاجيكستان با جهان ايراني پيوند مي خورد و از توانهاي افغانستان و ايران بهره مند مي شود. تاجيكستان داراي نيروي كار ارزان قيمت و توانمندي است كه در زمينه صنعت و كشاورزي و دامداري مي توانند افغانستان را در بازسازي زيرساختهاي اقتصادي ياري رساند و از اين راه هم به رشد و توسعه اقتصادي منطقه و هم به همگرايي منطقه اي كمك كنند.


ايالات متحده

اين كشور با حضور در افغانستان، عرصه عملياتي روسيه را تنگتر و انزواي ژئوپليتيكي آن را در اوراسياي مركزي بيشتر كرده است. از شكل گيري پيمانهاي اتحاد بين روسيه، چين و هندوستان (در برخي گزينه ها، ايران) جلوگيري مي كند. پايگاه هاي نظامي خود را در منطقه استقرار و توسعه مي دهد. مبارزه با تروريسم بين الملل را توسعه داده و آن را وارد نظام بين الملل كرده و به بهانه آن فعاليت هاي مرتبط و غيرمرتبط را به انجام مي رساند. در زمينه نظامي استراتژيك، مانع همگرايي و همكاري بين ايران و روسيه، چين و هند مي شود.

با اين وجود، ايالات متحده آمريكا از نظر اقتصادي و فرهنگي (به دليل عدم تعارض با منافع خود در منطقه) مانع همكاري ايران، افغانستان، تاجيكستان نخواهد شد. بنابر اين همكاريهاي اقتصادي و فرهنگي مي تواند محور فعاليتهاي مشترك سه كشور باشد.

افغانستان براي آمريكا دالان عبوري استراتژيك است. اين نقش را كمابييش افغانستان براي ناتو، هند، پاكستان و چين دارد. براي ايران، افغانستان دالان عبوري فرهنگي اقتصادي است.


شاهراه ارتباطي ايران افغانستان تاجيكستان ازبكستان

ابتكار پرداختن به چين شاهراهي، از سالهاي دور مورد توجه دولتمردان و انديشمندان هر سه كشور بوده است. اما تحقق و دستيابي بدان، به جهت ناامني هاي منطقه از جمله جنگ داخلي در افغانستان و تاجيكستان، و جنگ عراق با ايران، عملي نشده بود. در دوره رياست جمهوري آقاي خاتمي، اين موضوع در قالب پيوستن سه كشور فارسي زبان به ساختارهاي همگرايي منطقه اي فارسي زبان مورد ملاحظه قرار گرفت. در خرداد 1382 بين رؤساي جمهور كشورهاي ياد شده در تهران گرد آمده و اسناد مربوط به اين شاهراه را به امضاء رساندند. اين ابتكار بايد از سوي پارلمانها و دولتهاي عضو، رسميت يافته و مراحل قانوني خود را براي اجرا دنبال كنند.

دالان فرهنگي اقتصادي جهان ايراني مي تواند مكمل دالان ترانزيتي شمال جنوب بين هند ايران روسيه و برخي كشورهاي مسير باشد كه در سال 2000 در سنت پترزبورگ روسيه به امضاء مقامات سه كشور ايران، هند و روسيه رسيد. اين دالان توانايي جابجايي سالانه 20 ميليون تن كالا را داراست.

شاهراه ايران افغانستان تاجيكستان (آسياي مركزي) از مشهد، تربت جام (تايباد) در ايران به سوي هرات در غرب افغانستان و از آنجا از طريق دالان شمال افغانستان (در جهت شمال غربي شمال شرقي) در منطقه اي هموار (برخلاف بقيه نقاط افغانستان كه كوهستاني است) تا مزارشريف در شمال افغانستان كشيده مي شود. از آنجا به ترمذ در ازبكستان در جوار مرز افغانستان مي رسد.

ترمذ شهري كهن از دوره اسكندر است كه در ساحل راست رود آمودريا (جيحون) قرار دارد و محل تلاقي راههاي زميني (به ويژه ريلي) ازبكستان با تاجيكستان و ديگر نقاط آسياي مركزي و راه آهن سراسري روسيه و اروپاست. از ترمذ مي توان به آساني به قورغان تپه و كولاب در جنوب شرقي تاجيكستان و دوشنبه پايتخت تاجيكها ارتباط برقرار كرد.


روابط تجاري و اقتصادي

پس از سقوط طالبان در افغانستان و تغيير حكومت اين كشور و ايجاد آرامش و ثبات سياسي، مناسبات سياسي، اقتصادي و فرهنگي افغانستان با كشورهاي همسايه به ويژه ايران و تاجيكستان بيشتر شده است. مهاجران افغاني كه سالها در ايران زيسته اند، به خوبي مي دانند كه ايران نه تنها يك كشور همسايه، بلكه پناهگاه ميليونها هموطن افغاني بود كه در اين كشور نشو و نما كردند و فرهنگ و معرفت ايراني را با خود به ارمغان آوردند. بنابر اين زمينه هاي معرفتي و انساني همكاريها و همگرايي هاي افغانستان با ايران فراهم است.

افغانستان از نظر تجاري، نهمين شريك تجاري ايران در صادرات ايران و نودويكمين شريك تجاري ايران در واردات ايران است. سقف تجارت خارجي بين ايران و افغانستان به حدود 800 ميليون دلار در سال مي رسد. بسياري از كالاهاي سرمايه اي، مصرفي و فرهنگي مورد نياز افغانستان و تاجيكستان مي تواند با بهترين شرايط از ايران تأمين شود كه در نهايت به توسعه تجاري و اقتصادي و به همگرايي كشورهاي فارسي زبان منجر خواهد شد.

بين سه كشور فارسي زبان ايران، تاجيكستان و افغانستان شرايط همگرايي در حال حاضر بيش از هرزمان ديگر مهياست. اكنون جامعه روشنفكري هر سه كشور در اين زمينه با امكانات در اختيار از جمله اينترنت با يكديگر در تماس هستند تا جهان آينده را براي خويش مهربان، سازگار و پربهره سازند. كودكان امروز ما بايد در آينده اي نزديك شبكه جهاني فارسي زبان را به راه اندازند و از طريق آن به همگرايي و همدلي و همزباني كشورهايشان كمك كنند.

 

+ نوشته شده در شنبه ۱۳۸۷/۰۴/۱۵ و ساعت 10:25 |