صدای ِ مولوی در مثنوی ام

ز ِ هَر منظر که می بینم
کسی اِستاده بر کوهی
(( هرات و بلخ و کابل – یا که شیراز... ))
کسی از جنس خورشید،
درخشان در طلوعی

و یا چونان بدخشان
تلأ لو در سبوئی...،
شراب سرخ نابی
ز باغ شعر ناصر (1)
...
بگو آری!
من آن مستِ خرابِ شهدِ شرقم
که بانگش هر سحر – از عشق – پیداست
بخوان افغانی ام، ایرانی ام، تاجیک یا ... یاس!
گل ِخوشبوی ِ مهر ِ باغ ِ احساس...
نگاه ِ آدمی بر آدمیت
صدای مولوی – در -  مثنوی ام

ز هر منظر که می بینم
پیام ِ روح ِ پامیر
غزلخوان بر جبین ام

دماوندم، دنا، یا پنجشیر
نوای زندگانی...
من آهنگ ِ بلند ِ این زمینم!
نگاه ِ آدمی بر آدمیت
ز خیام ام نگر ایمان و دینم...

((1)) : منظور از ناصر، حکیم ناصر خسرو قبادیانی، است

شهریور هزار و سیصد و هشتاد وشش - فرهاد عرفانی – مزدک


 

+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۳۸۶/۱۱/۰۳ و ساعت 8:22 |