با اينکه زبان پارسی تنها در ايران، افغانستان و تاجيکستان رواج ندارد و در بسياری ديگر از کشورها مانند  ازبکستان، پاکستان، هندوستان، عراق، آذربايجان، قرقيزستان، ترکمنستان، روسيه، چين، اسرائيل بحرین  و ... برخی از مردم به اين زبان سخن مي گويند.  زبان پارسی به دليل درست عمل نکردن ما در حوزة رفتار با ساير هم زبانانمان، در افغانستان دری و در تاجيکستان تاجيکی ناميده می شود و اين شايد به دليل يکه تازی ما در نسبت دادن بزرگان ايران قديم به ايران جديد باشد، که خود موجب جبهه گیری آنها در برابر ما باشد. ما همه ی شاعران و بزرگان بلخ و سمرقند و بخارا را تنها از آنِ ايران کنونی می دانيم در صورتی که آنها با اينکه ايرانيند، اما هم اکنون جزء ديگر کشورها هستند و ما بايد به ديگر ملتهای همسايه احترام بگذاريم.
ارتباط فرهنگی نادرست با هندوستان موجب تسلط زبان انگليسی بر پارسی در اين کشور گرديد. زمانی که ما در خواب غفلت فرو رفته بوديم و به مسائل بی ارزش می پرداختيم، استعمارگران انگليسی برای سلطة خود و زبانشان کوشش می کردند. آنها ضربة بزرگی به زبان و ادبيات پارسی زدند. انگليسيها زبان انگليسی را جايگزين پارسی در هند کردند، سپس زبان اردو که زبانی محلی بود را جايگزين زبان پارسی در پاکستان کردند. امروز هم می خواهند گويش پارسی پشتو و پس از آن انگليسی را در افغانستان رايج کنند. خيانت انگليسيها به زبان پارسی بسيار زياد است و خود نياز به مطالعه و پژوهش صاحب نظران و استادان پارسی زبان دارد. من پارسی زبان را به جای ايرانی به کار می برم تا اين توهم که پارسی خاص ايران است از بين برود.
اما تلاش روسها برای از ميان برداشتن زبان پارسی در آسيای ميانه و قفقاز هم قابل تأمل است. پس از اشغال دو سوم خاک ايران توسط روسها در زمان قاجار، روسها عملا تلاش کردند زبان روسی را جايگزين پارسی کنند. به طوری که نوشتن به خط پارسی را ممنوع کردند. روسها با سپردن دو شهر بزرگ پارسی زبان يعنی سمرقند و بخارا به ازبکستان تلاش خود را تکميل کردند.
البته دشمنی با زبان پارسی و بی مهری با آن بسيار گسترده است و استادان محترم بايد در اين باره سخن بگويند. خوديها و خودمان نيز با زبانمان بيگانه ايم و بيشتر ما حتی با واژه های ساخت فرهنگستان زبان و ادب پارسی لجاجت می کنيم و در فرهنگ عامه حتی به صورت تمسخرآميزی بدان نگاه می شود و برخی از مردم و حتی اساتيد از آن به عنوان دستاويزی برای نشان دادن فضل و کرامت خود استفاده می کنند.

به نوشته هرودوت زبان ايرانيان ۲۰۰۰ سال پيش از خاور تا باختر يکسان بوده و تنها تفاوت در ادای برخی از واژه ها بوده است.

 [ زبان شيرين پارسي ]

 ------------------------------------------------------------------------------------------------------------

 

سالار عزيزپور از افغانستان

پژوهشی اندرباب نامهای مختلف زبان فارسی : برای هواداران زبان و ادبيات فارسی

اصل چند نام برای يک زبان و يک زبان چند نام ، محدود به زبان خاصی « فارسی »  نيست و در داربست گويندگان اين زبان در درون مرزها و برون مرزها و قلمروی زبانی ما نمی ماند. بسياری از نامها و زبانهای ديگر را نيز دربرميگيرد.

اگرچند نام برای يک زبان گسترد گی آن زبان و تنوع ديدگاهها را نسبت به آن زبان می رساند ، در راستای ديگر زمينه ی سوء تفاهمی می شود ، برای زبان ستيزان و فرهنگ گريزان و استعمارگران.

اين مقالت رويکردی است بر برخی از نامهای که جدا سری و بد فهمی های مختلف را ميان همزبانان دامن زده است. ازيگانه زبانی که  گونه های مختلف را در بر دارد و دريغا که اينگونه گفتمان ها سوايی تبليغات گذرا و بهره جويی های سياسی کمتر مورد رويکرد پژوهشی  وعلمی قرار گرفته است.

نام را اگر بنياد و اساس زبان بدانيم به اين مفهوم که انسان با ناميدن آنچه هست دايره ای هستی را تماميت می بخشد و با ناميدان هرچيز ذاتی را بيان ميکند که کلمه بردار آن نزد عقل و فهم بشری است. اما شگفت آنست که زبان بشری نه تنها آنچه هست را می نامد ، بلکه آنچه نيست را نيز می نامد.

وبااين ناميدن « نيستان » را نيز در جوار « هستان » گونه هستی می بخشد تا بدانجا که ذهن بشری از دريافت نيست مطلق در می ماند ، زيرا که دريافت همواره آگاهی به چيزی است اگرچه آن چيز تنها درخيال حضور و هستی داشته باشد.

عقل به هرحال از دريافت « نيستی » ناتوان است ، زيرا که چيزی نيست تا درک شود. اما زبان بشری از نيستی و نيستان نيز سخن می گويد و در قلمرو زبان و نامها به آن ها هستی می بخشد.

به تکرار می نويسم ، در ميانه شناخت و بيان بازهم اين نام است که بنياد زبان است. واين نام است که چيزها را می نامد.

صفت ها و فعل ها و ديگر اجزاء زبان ، سرانجام ، در خدمت نام اند و برای آن اند که چگونگی نام و آنچه را که از آن سرمی زند يا بر آنها می گذرد را بيان کنند . و اما نام ها کلی هستند و اشيا را ار نظر نوع از يکديگر جدا ميکنند و ياباز می شناسانند.

مجموعه نامهای هر زبان متاثر از ساختار ها و دوره های مختلف تاريخی و مطابق به نيازمندی های هرجامعه است. و اين نامها در هر برش از زمانی مطابق قوانين و تحولات هرزبان دگرگون می شوند و يا جا به واژه های ديگر خالی می کنند.

و اما اصطلاحات و زبانزد های علمی وزبان شناسانه که تعاريف و مشخصات مشخص دارند قوانين و تحولات و دگرگونی بخصوص خود را نيز دارند. سوگمندانه ما اگر از يکسو با نبود ويا کمبود واژه های علمی وپژوهشی در گستره ی زبان  مواجه هستيم از سوی ديگر در نبود جامعه صنعتی و تفکر صنعتی و تخصصی و آشفته بازاری از تئوری های غير زبان شناسانه و حاکميت تفکر منحط قبايلی کمتر مجال کار برد درست اصطلاحات علمی پژوهشی را داشته ايم. از همانرو در بسا موارد اين اصطلاحات به گونه يی غير مسئولانه و ناشيانه از سوی ما بکار برده شده است.

يکی ازاين مواردی که می توان به آن پرداخت ، شماری از نامهای است که زبان فارسی بدان نامها ياد ميشود. ازهمين روست که برخی زبان فارسی را « دری » می گويند و گروهی فارسی دری و شماری زبان تاجيکی ميدانند.

هرچند اين نامها و برخی ديگر همچون فارسی اوستايی ، پهلوی، فارسی قديم نام گونه هايی ازاين زبان می باشد و يا برخاسته از ديدگاهها ويا برداشتن خاصی نسبت به خاستگاه و سير تکاملی اين زبان که تنوع نامها و برداشتهای مختلف را در بر ميگيردبه هيچگونه يی يگانگی زبان فارسی زير سوال نمی برد.

نگارنده در اثری بنام « پارسی ستيزی در افغانستان »  که در تابستان « 1379 » خورشيدی در پشاور بجاپ رسيده اندرين باب نکاتی را به تفصيل آورده ام که به نقل فشرده آن دراينجا اکتفا می کنم تا يکسو از تکرار گفته ها جلو گرفته باشم و از سوی ديگر به پيشينهً اين گفتمان ها در گذشته های نه چندان دور آشارهً  داشته باشم. تا اين جستار  تمسکی شود برای پيشبرد اينگونه مباحث مان.

درصفحه 64 آن اثر می خوانيم:  زبان فارسی ، زمانی که تنها زبان گفتار بود ، به آن دری می گفتند نه فارسی ؛ ولی پس از آن که درميانه سده سوم هجری به جای زبان فارسيک ، زبان نوشتار گرديد ، نام فارسی و فارسيک هم بدان داده شد و لذا اين زبان دارای سه نام گرديد :  فارسی ، دری ، فارسی دری.

ولی روشن بود که چند نام برای يک زبان واحد ، توليد سوء تفاهم نيز خواهد کرد. ميماند تاجيکی  گفتن اين زبان ـ بااينکه تاجيکان زبان فارسی را تاجيکی می گويند ادعای نامشروع و نادرستی نيست در واقع درست ترين سخن است که گفته اند چرا که زبان فارسی زبان بومی اين تباری از تبار تاجوران بوده است. اما برای رفع سوء تفاهم بهتر است به همان يک نام « فارسی » بسنده شود تا در گستره ی « پژوهشهای علمی » دچار چند گانگی نشده باشيم.

گزينش نام  فارسی به اين زبان به دلايل مختلف می تواند ، موجه باشد:

نخست اينکه اين نام به تکرار در آثار مختلف ادبی ما آمده است بگونه مثال : در مقدمه يی تاريخ طیری می خوانيم :

« و اين کتاب بزرگ است از روايت محمد بن جريرالطبری رحمت الله عليه ترجمه کرده ، زبان فارسی و دری يعنی يعنی نام فارسی و دری را دو نام برای يک زبان گرفته اند و از آن پس پنج بار ديگر که از کتاب نام می برد همه جای آنرا تنها فارسی می نامد و در يک جا می نويسد. و اينجا بدين ناحيت خراسان و فرارودان ، زبان فارسی است».

دو ديگر فارسی ناميست دير آشنا و جانشمول.

سه ديگر : با پذيرش يک نام برای زبان فارسی جلو کسانی گرفته شود که با استفاده از اختلاف نامها زبان فارسی را چند زبان جا می زنند و همچنان از تمرکز ظرفيت اين زبان جلو ميگيرند و جلو همکاری منطقه ای اين زبان را پيشاپيش بسته باشند. اگر در گذشته دولتمردان قبيله سالار ، با استفاده از امکانات اقتصادی و موقعيت دولتی بسياری از واژه های بيگانه را بزور سرنيزه بر زبان ما تحميل ميکردند امروز پا از آن فراتر گذاشته به کمک دسته يی از فارسی ستيزان و فرهنگ گريزان و ريزه خواران استعمار به فکر روزی می باشند که زبان فارسی را از رسميت بيندازند و بجای آن زبان ديگری را زبان ملی ما اعلان بدارند باينصورت با يک تير  چندنشانه را زده باشند. سخنرانی اين آقايان در مجالس دولتی و رسمی خود گواه گفته ما ميباشد.

بادريغ بايد گفت که تا کنون کسی را برآن اعتراض نبوده و توگويی مهر خموشی برلب های مان زده اند.

اميدوارم روز شود که اين مهر ها از لب های مان برچيده شود ويا ما با فرياد حق طلبی و فرهنگ دوستی اين مهر ها را از لب های مان برچينيم.

به اميد چنان روزی به اين نوشتار پايان می بخشم

 

+ نوشته شده در یکشنبه ۱۳۸۶/۰۳/۲۰ و ساعت 8:57 |